مرتبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ب، منظم، سامان یافته، آراسته، چیده شده، بهترتیب، بهسامان، مزین بهصورت جدول، فهرستشده ساختاریافته، متدیکال، سازمانی، سازمان یافته طبقهبندی شده، رد
مستقرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تقر، واقع، واقع در، قرارگرفته در، مترتب، جایگیر، مستقرشده شهرنشین
ازپیش تعیینشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام یش تعیینشده، مقدر، مقرر، مترتب، آسمانی، معهود، مرسوم، موعود معین، نامزد، انتخابشده جبری
موعودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته د، معهود، مقرر، عهدشده، وعدهدادهشده، قولدادنی، مترتب، درشرف وقوع، ازپیش تعیینشده
منظمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم منظم، طبق مقررات، مرتب، باقاعده، هماهنگ مقرر، قانونی، بانسق، بانظم منتظم، منضبط، مطیع قانونمند، سیستماتیک، تحتکنترل، مضبوط آراسته، مرتب اتوکرده، چین
مستقرشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تقرشده، مأمورشده، اقامتگزیده، مقیم، متحصن، سکنایافته، مستقر کاشته، چیده(شده)، گذاشته(شده)، جاداده(شده) مترتب