تراکمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی م، انبوهی، غلظت، جمود، سختی (سفتی)، استحکام، قوام، انسجام، یکپارچگی کُلُفتی، ضخامت، نفوذناپذیری دانسیته، وزن مخصوص، چگالی، جرم حجمی مجموعیت،
منقبض شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] منقبض شدن، کوچک شدن، جمع شدن خشک شدن، تحلیل رفتن، کم شدن، کاهش یافتن پژمرده شدن، پلاسیده شدن، پژمردن، پلاسیدن، خشکیدن، پوسیدن، تجزیه شدن جمع شدن
غلیظ کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ] غلیظ کردن، همزدن، کره گرفتن غلیظ شدن، بستن، دلمه شدن، منعقد شدن، متراکم شدن ◄ جامد بودن
پُرکردن (تکمیل کردن)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت (تکمیل کردن)، آکندن، انباشتن، فشردن، چپاندن، تپاندن، تجدید محتوا کردن فرو کردن، جادادن، تنگِ هم چیدن، پرکردن (گنجاندن) آب انداختن، آبیاریکردن، ریختن
جامدبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی جامدبودن، سخت بودن، متراکمبودن، ضخامت داشتن جامد شدن، متراکمشدن، بَستن، دَلمه شدن (بستن)، لَخته شدن، منعقد شدن، سخت شدن، چپیدن بههم چسبیدن،