کمپرسورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ، لِهکننده، متراکمکننده، جمعکننده، منقبضکننده، دستگاه پرس دستگاه آبمیوهگیری، چرخ، افشرنده، پالاینده، عصارهگیری کامیون کمپرسی چگالنده، کندانسور
جامدبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی جامدبودن، سخت بودن، متراکمبودن، ضخامت داشتن جامد شدن، متراکمشدن، بَستن، دَلمه شدن (بستن)، لَخته شدن، منعقد شدن، سخت شدن، چپیدن بههم چسبیدن،
[مقلدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه د، تردست، بازیگر پیرو، دنبالهرو مترجم، مفسر شیاد، شارلاتان، متظاهر چاپلوس ◄ مقلد 851]