متروک(رهاشده)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی روک(رهاشده)، رهاشده، دورانداخته، بایر، لمیزرع، بیصاحب، برکنار (ترکشده) رانده، مردود، مطرود، منفور، ازطبقۀ پست یتیم، بیسرپرست، بدون قیم،
برکنار بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ر بودن، متروک بودن، زنگزدن، زوال یافتن ترکشده بودن
رهاشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی اشده، ول، متروک، تخلیهشده، بهحال خود رهاشده، واگذارده، افتاده
فراموششدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه فراموششده، فراموش، ازیادرفته، ازخاطر محوشده متروک، رهاشده، واگذارده، مدفون گمنام، بینام، ناشناس مورد بیتوجهی، واگذاشته، قدرندانسته، مسکوت