لاف زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی دن، بالیدن، رجز خواندن، نازیدن، منم کردن، آماس کردن، الدرم[و]بلدرم کردن، ال کردن و بل کردن (اله کردن وبله کردن)، کرکری خواندن، یللی خواندن ف
لیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی لیز، لغزان، لخت، روان صیقلی، براق ◄ روشن [سطح] لیز، لغزنده، سُر، هموار، صاف
لطف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ردن، لطف درحق کسی کردن، مرحمت داشتن، عنایت داشتن
لافزنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی فزنی، لاف زدن، خودستایی، گزافه گویی، رجزخوانی، یککلاغچهلکلاغ، اشتلم خودستایی، تفاخر، مباهات، فخرفروشی، ژست، روابط عمومی، مبالغه تکبر
اغراق کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ل] اغراق کردن، بزرگ کردن منبسط کردن تزیین کردن اهمیتدادن، بیشازحد ستایش کردن، شورَشرادرآوردن، مبالغه کردن، پُر بها دادن هجو کردن لاف زدن، ا
پیروز شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل دن، فتح کردن، غلبهکردن، مستولی شدن، استیلا یافتن، بهدست آوردن سرنگون ساختن▼، شکست دادن▼ سالروز نگهداشتن لاف زدن
متکبر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ودن، مغرور بودن، باد به (تویِ، در، زیر) غبغب (گلو، آستین،...) انداختن، باد داشتن، باد درسر داشتن، باد کردن، از دماغ فیل افتادن، خدا رابنده ن
نرم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی عل] نرم کردن تسکین دادن، ملایم کردن تخفیف دادن [درد] رسیده کردن، آماده کردن چرب کردن، مالیدن، روغنزدن، لیز کردن آب زدن، نم کردن