ارزان بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی زان بودن، نازل بودن، اقتصادیبودن، صرفه داشتن، مفت بودن، راکد شدن، ازآسمان ریختن (باریدن)
ارزانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ازل، معقول، مایهکاری، کمبها، کمخرج، مناسب، منصفانه، اقتصادی، اکونومی، پایین، کم، عاریه
ارزان کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ان کردن، توی سَر مال زدن دور ریختن، بهمال خود آتش زدن، آب کردن، چوب حراج زدن، فروختن
نوسان داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سان داشتن، مواج بودن، تشعشع کردن، مرتعش بودن، ضربان داشتن، تاب خوردن، آویزان بودن تلوتلو خوردن، لرزان بودن شعله، سوسو زدن، تپیدن، پتپت کردن تکان خو
هرازگاهیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان سم] هرازگاهی بیقراری، افتوخیز، پراکندگی، بیترتیبی، بینظمی نامنظم بودن، گهگاهی بودن، رقصیدن، لرزیدن، لرزان بودن، سوسو زدن، بال زدن، پَرپَر زدن، پ
بیثباتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر متزلزل، لرزان، لق، متناوب، نامنظم، غیرقابلپیشبینی، بدون تعادل بیقرار، بیآرام، ناراحت، بیریشه، آواره، دربهدر، ولگرد، خانهبهدوش، سرگردان توفا
آسیب زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زدن، معیوب کردن، خسارت وارد آوردن آسیب به کسی (چیزی) رساندن، آهنگِ کسی (چیزی) کردن (داشتن)، آهشکسی را گرفتن، بدی کردن خرابکاریکردن، سابوتاژ ک
متلاطمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت شنج، لرزان، مواج، طوفانی، ناآرام، بیآرام، پرآشوب، پُرتلاطم، موجزن، غران، خروشان، جوشان، متموج، بینظم درحال پرپر زدن، درحال غلیان(جوشش)، مضطرب، نگ