برهنهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ان، لُخت، عور، مادرزاد، سربرهنه، بیحجاب، پتی، لت، بیجامه، بیپوشش، بدحجاب، دکولته، بیزینت وزیور، ساده پوستکنده، باز، آشکار لختی عاری، فاقد، بدون
برهنه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد رهنه کردن، لُخت کردن، پوستکندن، آشکار کردن، پرده برداشتن، افشا کردن
لیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی لیز، لغزان، لخت، روان صیقلی، براق ◄ روشن [سطح] لیز، لغزنده، سُر، هموار، صاف
بهزورگرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی فتن، چاپیدن، لخت کردن، اخاذی کردن، سر کسیراتراشیدن، سرکیسه کردن، گوشبری کردن، فریب دادن پوست کندن، کندن، پشم چیدن، برهنه کردن دباغی کردن