لطف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ردن، لطف درحق کسی کردن، مرحمت داشتن، عنایت داشتن
لاففرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی گزاف، پز، رجز، هارت و پورت، عروتیز، کرکری، الدرم[و ]بلدرم چاخان، بلوف آگهی تجاری، اغراق، چرند، فریب
لاف زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی دن، بالیدن، رجز خواندن، نازیدن، منم کردن، آماس کردن، الدرم[و]بلدرم کردن، ال کردن و بل کردن (اله کردن وبله کردن)، کرکری خواندن، یللی خواندن ف
لطف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ردن، لطف درحق کسی کردن، مرحمت داشتن، عنایت داشتن
متکلف [نویسنده یا شاعر]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط لف [نویسنده یا شاعر]، متکلف (2)، متکلف‌نویس، آرتیستی، متصنع لافزن
خلاف قانون بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات لاف قانون بودن، غیر قانونیت، اشکالقانونی، کار خلاف قانون، کار خلاف قاعده، محرمات رأی غلط، سوءقضاوت، عدم تشخیص بی‌قاعدگی، بی‌نظمی، هرج‌ومرج، بطلا