لایهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد غشاء، قشر، فیلم، غلاف، چینه، پوسته، رگه، لا، درز، رگ ورقه، نازُکه، صفحه▼ سکو، عرشه، کف، طبقه، اشکوب فلس، پوست لایی آبطلا، آبنقره، آب-، لاک، لعاب،
لاففرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی گزاف، پز، رجز، هارت و پورت، عروتیز، کرکری، الدرم[و ]بلدرم چاخان، بلوف آگهی تجاری، اغراق، چرند، فریب
لاف زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی دن، بالیدن، رجز خواندن، نازیدن، منم کردن، آماس کردن، الدرم[و]بلدرم کردن، ال کردن و بل کردن (اله کردن وبله کردن)، کرکری خواندن، یللی خواندن ف
مانع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ممانعت کردن، سنگانداختن، مداخله کردن، چوب لای چرخ کسی یا کاری گذاشتن، آچمز کردن، گیر دادن، پیلهکردن مسدود کردن، مانع فراهم کردن
عذاب دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی دن، زجردادن، شکنجهکردن، شهید کردن، مجازات کردن، سخت گرفتن نمک روی زخم پاشیدن، استخوان لای زخم گذاشتن
سختتر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ختتر کردن، تشدیدکردن، بدترکردن، برانگیختن، استخوان لای زخم گذاشتن، آتش زدن بغرنج ترکردن، تقویت کردن، افزودن، زوال یافتن