لاابالی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود لی بودن، بهخواب رفتن، کشیکرا رها کردن، اهمال کردن سست بودن، سرکار (هنگام کار) بهخواب رفتن، خوابیدن عار داشتن، اکراه داشتن گیر افتا
لایهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد غشاء، قشر، فیلم، غلاف، چینه، پوسته، رگه، لا، درز، رگ ورقه، نازُکه، صفحه▼ سکو، عرشه، کف، طبقه، اشکوب فلس، پوست لایی آبطلا، آبنقره، آب-، لاک، لعاب،
لافزنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی فزنی، لاف زدن، خودستایی، گزافه گویی، رجزخوانی، یککلاغچهلکلاغ، اشتلم خودستایی، تفاخر، مباهات، فخرفروشی، ژست، روابط عمومی، مبالغه تکبر
لایهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد غشاء، قشر، فیلم، غلاف، چینه، پوسته، رگه، لا، درز، رگ ورقه، نازُکه، صفحه▼ سکو، عرشه، کف، طبقه، اشکوب فلس، پوست لایی آبطلا، آبنقره، آب-، لاک، لعاب،
لافزنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی فزنی، لاف زدن، خودستایی، گزافه گویی، رجزخوانی، یککلاغچهلکلاغ، اشتلم خودستایی، تفاخر، مباهات، فخرفروشی، ژست، روابط عمومی، مبالغه تکبر
لافزنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی رلاتان، مغرور، ازخودراضی، فخرفروش، زبانباز، شیاد، متکبر، مدعی، پرمدعا، فضول، نخودهرآش، بوالفضول، متکبر، مغرور، پرافاده، افادهدار، پرادعا،
لامذهبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب بیدین، ملحد، آگنوستیک، دهری، ازخدابیخبر، بیاعتقاد، بیایمان، بیتقوا، شکاک، بیقید، شهوانی، فرصتطلب اشتراکی مذهب شخص لامذهب، منکر خدا، شخص بیایم
اهمال کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات دن، وظیفه بجا نیاوردن، لاابالی بودن، خواب ماندن، کوتاهی کردن، شکست خوردن، طفره رفتن، غایب بودن، سرپیچی کردن، شوریدن، بیوفایی کردن، مانع شدن، جد