كوچفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ییلاققشلاق، مهاجرت، خروج کوچ دادن، مهاجرت دادن، اسکان، تبعید، اخراج بلد، نفی بلد
سفر كردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] سفر كردن، مسافرت كردن، رفتن آمادۀ سفر شدن، رخت سفر كشیدن، بار بستن، بار سفر بستن، بهراه افتادن، سوار شدن، پا درركاب نهادن، عازم شدن اتواستاپ زدن