کروی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کروی کردن، گرد کردن، قلنبهکردن، به شکل توپ درآوردن استوانهایکردن، کلاف کردن، حلقه کردن
مرتاضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، شیخ، قلندر، صوفی، یوگی، درویش، تارک دنیا، منزوی، خلوتنشین، آدم تنها، آدم پرهیزگار [حالت صفتی: ریاضتکش▼]
زاهدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ، پارسا، عارف، عابد، شیخ، درویش، قلندر، صوفی، انسان والا، شخص پرستشکننده، روحانیت، شخص معتقد سجادهنشین، صدیق مرتاض [حالت صفتی: زاهد▼] مرد ازدواجن
کرویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل روی، گِرد، گویمانند، گویین، قلنبه، چاق تخممرغی، استوانهای، مخروطی، پیازیشکل، قطرهایشکل، بتهجقهای مدور، محدب
ورمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ماس، تاول، غده، جوش، عقده، گره، قلنبگی، چونه تورم، برآمدگی، بادکردگی، آب آوردن، زخم زگیل، پیاز، حباب قوز، کوژ، کوهان