قبول نداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال شتن، تکذیب کردن، ردکردن، کأنلمیکن دانستن، نادیده گرفتن، نیست انگاشتن، بر یخ نوشتن (نگاشتن) چیزی
قولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته عده، قرار، قولوقرار، قرارومدار، وعدهووعید، عهد، تعهد، پیمان، میثاق، قرارداد نامزدی، عقد، ازدواج حرف، حرفمرد، لبیک، سوگند اطمینان،
قول دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته ل دادن، وعده دادن، لبیکگفتن، عهد کردن، سوگند خوردن، عرضهکردن، اظهار کردن عهد بستن، امضا دادن، چک سفیدامضا دادن، بالش نرم زیر سر کسی
قبول کردن دعویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات دعوی، صلاحیت دادگاه رااعلام کردن، قضاوت کردن، رأی دادن، حکم دادن، فتوی دادن، قضاوت کردن، تشخیص دادن خلاصه دعوی را بیان کردن، رای صادر کردن، تسلی
مورد قبول واقع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال بول واقع شدن، مقبول بودن، باورکردنی بودن، پذیرفته شدن، تأیید شدن
اقرار کردن (آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط دن (آوردن،دادن، داشتن)، اعتراف کردن، قبول کردن، پذیرفتن، پذیرا شدن تصدیق کردن زیر بار رفتن
مطمئن شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ن شدن، اطمینان یافتن، اطمینان حاصل کردن گواهی دادن، برابراصل کردن، صحه گذاشتن تشخیص دادن، قضاوت کردن، قبول کردن دعوی اعتقادداشتن، باور داشت
عبادت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب یایش کردن، نمازگزاردن، ذکر کردن، تسبیح انداختن، احیا گرفتن (داشتن)، طاعت بهجا آوردن، بهجاآوردن، برپاداشتن، اقامه کردن، گزاردن، فرایض دینی را ادا ک
رعایت نکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته ردن، زیر پا گذاشتن، پاراازگلیمِ خود فراتر گذاشتن، ردّ کردن، غفلت کردن، دوری جستن، احترام نگذاشتن، شُل گرفتن، بدقولی کردن، دبهدرآوردن
نوشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ، مکتوب کردن، نگاشتن، تحریر کردن، قلم زدن، یادداشت کردن، روی کاغذ آوردن، مرقوم کردن، مندرج کردن، ثبتکردن رونوشت برداشت