مستقر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام قر کردن، اسکان دادن کوچ دادن، تبعید کردن بنیاد نهادن، تأسیس کردن
رقصفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی پایکوبی، دستافشانی، قر رقص محلی، لزگی، باباکرم، غربیله، رقصکردی تانگو، والس، پولکا، تویست، راکاندرول [صفت] رقاص، رقصنده، رقصکنان، پا[ی]اف
خرامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت هرفتن، وضعبدن، هیئت، تیپ، نحوۀ گام برداشتن، گام شمرده (آهسته، ...)، قر، حرکت موزون، رقص پیادهروی گام، قدم، جست، پرش، دو، مارش، رژه، سان چهارنعل، ی
بهدام انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط انداختن، درتله انداختن، دردام آوردن، قر زدن، تصاحب کردن دامافکندن
لکهدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی دار، ترکدار، زخمی، خراب، خدشهدار، قُر، معیوب، ناقص بدونزینت، ساده، ناآراسته، بدنما، بدترکیب ککمکی ◄خالدار