قابل انتقالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] قابل انتقال، قابلحمل، پُرتابل انتقالی، ارسالی، اعزامی، فرستادهشده، محمول مخابراتی مبعوث
قابل برانگیختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام بل برانگیختن قابل تحریک رام، اهلی، رامشدنی، تشویقپذیر، زودباور، مستعد تشویقپذیر بودن▲
قابل شمارشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد بل شمارش، شمردنی، قابلمحاسبه، قابل سنجش، کمّی، حسابی، محسوب مساوی نابرابر نسبیت درشمارآمدنی شمارهشده، نمرهای انگشتشمار، معدود، قلیل متعدد، بسیار
قابل بحثفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود مورد بحث، مطرح، مطرح شده، مطروحه، طرحشده، مورد سؤال، سؤالبرانگیز
ماماییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت مایی ماما، مامای روستا، قابله نافبری، ناف بریدن، نافبری کردن، نافبند
قوای کمکیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) قوای کمکی، نیروی امدادی(کمکی)، اسب تازهنفس، خون تازه دوست همپیمان، آجودان، آسیستان، دستیار قابله، ماما نیروی احتیاط اعقاب (آی
مکان مقدسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب کعبه، بیتاللهالحرام، خانۀخدا، قبله، حرم، قدس، بارگاه، معبد▲ مذبح سجدهگاه، تحصنگاه آرامگاه، مقبره حوزۀ علمیه، صومعه، راهبهخانه، دیر محراب▼ گنبد
قطبنمافرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نما، مغناطیس جهات قطبنما: شمال، شرق، جنوب، غرب، خاور، باختر، مشرق، مغرب، شمال (شرقی، غربی)، جنوبِ (شرقی، غربی) قبله، کعبه، مکه، مکان مقدس
مقصدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، منزل، خانه[معنوی] هدف بندر، پناهگاه، اسکله، ترمینال، فرودگاه، پایانه، محل توقف محل ملاقات، محل راندوو (قرار)، مشهد مقصود، قبله، کعبه، مکان مقدس