قابل انتقالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] قابل انتقال، قابلحمل، پُرتابل انتقالی، ارسالی، اعزامی، فرستادهشده، محمول مخابراتی مبعوث
قابل برانگیختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام بل برانگیختن قابل تحریک رام، اهلی، رامشدنی، تشویقپذیر، زودباور، مستعد تشویقپذیر بودن▲
قابل شمارشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد بل شمارش، شمردنی، قابلمحاسبه، قابل سنجش، کمّی، حسابی، محسوب مساوی نابرابر نسبیت درشمارآمدنی شمارهشده، نمرهای انگشتشمار، معدود، قلیل متعدد، بسیار
فروشگاهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی مغازه، حجره، دکه، گیشه، بساط دستفروشی، بنگاه، نمایشگاه، بوتیک، آژانس، شعبه، نمایندگی، صرافی سوپر، بقالی، سوپرمارکت، فروشگاه بزرگ، فروشگاهها
قابل انتقالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] قابل انتقال، قابلحمل، پُرتابل انتقالی، ارسالی، اعزامی، فرستادهشده، محمول مخابراتی مبعوث
قابل برانگیختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام بل برانگیختن قابل تحریک رام، اهلی، رامشدنی، تشویقپذیر، زودباور، مستعد تشویقپذیر بودن▲
قابلانطباقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم طباق، قابل تطبیق، قابلجرح وتعدیل، مناسب، میزانکردنی، چکشخوار، منعطف، نرم، پذیرا، هماهنگ، جور، سازگار منطبق، رعایتکننده مقلد، راشد
قابل شمارشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد بل شمارش، شمردنی، قابلمحاسبه، قابل سنجش، کمّی، حسابی، محسوب مساوی نابرابر نسبیت درشمارآمدنی شمارهشده، نمرهای انگشتشمار، معدود، قلیل متعدد، بسیار