قربانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی نذر، وقف، زهد، فداکاری، ذینفع نبودن (ایثار) اهدای خون، اهدای عضو نثار، فدا، قربان
قابل انتقالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] قابل انتقال، قابلحمل، پُرتابل انتقالی، ارسالی، اعزامی، فرستادهشده، محمول مخابراتی مبعوث
قابل برانگیختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام بل برانگیختن قابل تحریک رام، اهلی، رامشدنی، تشویقپذیر، زودباور، مستعد تشویقپذیر بودن▲
قابل شمارشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد بل شمارش، شمردنی، قابلمحاسبه، قابل سنجش، کمّی، حسابی، محسوب مساوی نابرابر نسبیت درشمارآمدنی شمارهشده، نمرهای انگشتشمار، معدود، قلیل متعدد، بسیار
قربانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی نذر، وقف، زهد، فداکاری، ذینفع نبودن (ایثار) اهدای خون، اهدای عضو نثار، فدا، قربان
آدم مصیبتزدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی تزده، قربانی، مظلوم، صید، بلازده، بلادیده، آدم ساده بدبخت، بیچاره، آدم بدشانس، مبتلا، شخص بیمار
کفارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ره، مکافات رفع اختلاف، برقراری صلح قربانی، فدیه، نذر، استغفار، پرستش سپر بلا، وجهالمصالحه، جایگزینی، جابهجایی