قرار دیگری داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان دیگری داشتن، مشغول بودن، گرفتار بودن کار دیگریداشتن، اشغال بودن، دردسترس نبودن
دررأس قرار داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد دررأس قرار داشتن، دراوج بودن، بالا بودن، رو بودن، برتر بودن بهقلّه رسیدن، بهاوج رسیدن، انجام دادن، کامل کردن ظهر شدن، آفتاب پهن بودن، روز بهنیمه
دروضعیت ناآماده قرار دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی یت ناآماده قرار دادن، غافلگیر کردن، غافل کردن، متعجب کردن حواس را پرت کردن شبیخون زدن، توجه را جلب نکردن آب را گلآلود کردن، مغشوش کردن دیر (
دررأس قرار داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد دررأس قرار داشتن، دراوج بودن، بالا بودن، رو بودن، برتر بودن بهقلّه رسیدن، بهاوج رسیدن، انجام دادن، کامل کردن ظهر شدن، آفتاب پهن بودن، روز بهنیمه
نظم برقرار کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم قرار کردن، منظم کردن، سرراستکردن، به قاعده کردن، بهتر کردن تنظیم کردن، میزان کردن، کوک کردن، سازگار کردن سازمان دادن، استاندارد کردن، متمرکز کردن، هم
دروضعیت ناآماده قرار دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی یت ناآماده قرار دادن، غافلگیر کردن، غافل کردن، متعجب کردن حواس را پرت کردن شبیخون زدن، توجه را جلب نکردن آب را گلآلود کردن، مغشوش کردن دیر (
قولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته عده، قرار، قولوقرار، قرارومدار، وعدهووعید، عهد، تعهد، پیمان، میثاق، قرارداد نامزدی، عقد، ازدواج حرف، حرفمرد، لبیک، سوگند اطمینان،
مفعول واقع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت قع شدن، مورد عمل قرارگرفتن، درمعرض بودن (قرار گرفتن)، (آفتاب، ...) خوردن، نور دیدن، سیاه شدن پذیرفتن