آوارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ربه‌در، جنگ‌زده، غریب، گم‌شده، سردرگم، بی‌نام‌ونشان، آسمان‌جل، آلاخون‌والاخون، آلاخون، بی‌سروسامان، بی‌خانمان، بی‌وطن، مستأصل، خارجی [حالت اسمی
دفعکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ننده، بیرون‌اندازنده، بیرون‌کننده، نشرکننده رادیاتور، گرماتاب، خنک‌کن، هیت‌سینک ◄ تشعشع اسپرینکلر، آب‌افشان، آب‌پران، فواره، آب‌پاش تخلیه‌کننده، آب
پناهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت عیدی، آواره، آلاخون، ویلان‌وسیلان، بی‌پناه، مهاجر، جلای میهن کرده، اخراجی، معزول گوشه‌نشین، منزوی، آدم تنها طردشده، مطرود، رانده، مورد بی‌احترامی مس
کوچکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ده، مهاجر، آواره، سرگردان، پناهنده، جنگ‌زده ولگرد، شخصتنبل اجنبی، بیگانه، خارجی فراری، آدم گریزپای گدا، آدم فقیر ایل، عشایر، اهالی بومی ایلیاتی، کوچ
شخص فراریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ری، پناه‌جو، آواره، جنگ‌زده، سرگردان، پناهنده آوارگان فلسطینی ازوطن دورافتاده، خارجی
سوارهنظامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ه‌نظام، اسواران، پلیس سواره شوالیه وسیلۀ نقلیۀ جنگی