فقدان وظیفهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات وظیفه، وظیفهنشناسی، کوتاهی، قصور، ناخدمتی، اهمال، مسامحه، بیدقتی، غفلت، عدم قبول مسئولیت، اجتناب بیقیدی، بیخیالی، بیثباتی، بیاحترامی ترک و
فقدان ارتباطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه فقدان ارتباط، مطلقیت، استقلال، آزادی دلبخواهی بودن، یکجانبه بودن دیمی بودن، الکی بودن، بیحساب و کتاب بودن انفراد، جدایی، گسیختگی، عدم اتحاد، تک بو
فقدان هوافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی هوا، خفگی، خفقان، کمبوداکسیژن، هوازدگی هواگیری، نفسگیری، استنشاق ◄ باد اتاق (فضای)خفه، دربسته [اختناق ◄ زور 735]
فقدان آمادگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی فقدان آمادگی، نبود (عدم) آمادگی، فقدان شرایط لازم، عدم تدارک خامی، ناآزمودهگی، نیاموخته بودن، نیاموختگی، کمتمرینی، تازهکاری، عدم مهارت ناپ
فقدان حساسیت روحیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ] فقدان حساسیت روحی، بیاحساسی، بیعاطفگی کرختی، خوابرفتگی، گیجی، بیحسی فیزیکی ماندگی، انفعال بیحالی بیروحی، زندگی گیاهی، عدم تحرک، خمودگی
فقدان تربیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ربیت، بدی رفتار، فقدانتمدن، بیفرهنگی، بی تمدنی، بیادبی بی کلاسی
کوتاهیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کوتاهی، کوتاهی فاصله، کمبودن مسافت، نزدیکی ارتفاع کم، پَستی، پایینی اهمال درکار، غفلت، وظیفهنشناسی، فقدان وظیفه حضیض
بیتقواییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ایی، بیدینی، خدانشناشی، خدانترسی، بیاحترامی، گمراهی، ضلالت، لغزش، تباهی، بدعت، فقدان وظیفه کفر، کفرگویی، جسارت نسبت بهمقدسات، اهانتبهمقدسات، نفر
خیانتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کنی، نقضعهد، بدعهدی، عهدشکنی، دبه، عدم رعایت، غدر، خیانتکاری، بیوفایی، دغلکاری، بیثباتی، وطنفروشی تمرد، سرپیچی بیدیانتی، دورویی، فقدان وظی
بزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات صیر، گناه، لغزش، فسق، فسقوفجور، خلافکاری، جنایت، خلاف، قانونشکنی فول، خطا فقدان وظیفه، ناحق، عمل بیرحمانه پروندۀ کیفری (جزائی)
اجبارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ار، اضطرار، اکراه، ضرورت، ناچاری، ناعلاجی، جبر، فقدان انتخاب اعمال نظر، اعمالِنفوذ، تحمیل، الزام، تلقین، حق وتو قانونطبیعت، بلایای طبی