فعلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان لی، جاری، کنونی، موجود، معاصر، امروزی، متجدد حاضر حاکم، غالب، نافذ، فراگیر، درگردش رایج، شایع، متداول، مُد روز، مرسوم ساری، حی و حاضر، درجریان متأخر
[فعل] سپری بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان سپری بودن، گذشتن، گذشته بودن، طیشده بودن، دوران خودرا تمام کردن، زمانهاشگذشته بودن
[فعل] نو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان نو کردن، نوسازی کردن، ازنو ساختن، طرحی نو درانداختن، انقلاب کردن تجدید کردن، تازه کردن زنده کردن
[فعل] کهنه بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان کهنه بودن، قدیمی بودن، برافتادن، ازمُد افتادن، کهنه شدن ترک استفاده کردن
فعال بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت فعال بودن، چابکی، تحرک، آمادۀ عمل بودن سرزندگی، شور، حرارت، عزم زحمت، جنبوجوش، فعالیت، جنبش، بیداری زرنگی، زبروزرنگی انرژی، نیرو، زور، زورمندی حرفه
بنیاد نهادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم هادن، بهراه انداختن، تاسیس کردن، دایر کردن، فعال کردن، بهآب انداختن ابداع کردن، بهوجود آوردن، اختراع کردن، کشف کردن کسب و کار راه انداختن، دکان زد
تکرار کردن [عمل]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد کرار کردن [عمل]، دوباره کردن، دوباره اجرا کردن، دوباره انجام دادن، تجدید کردن، ازنو انجام دادن مکرر کردن باز (پیشوند فعلی) (باز--) ∊ بازیافتن، بازرفت
وقت گذراندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان دن، عمر کردن، پیر شدن، زیستن، سپری کردن، مشغول بودن، طی کردن، معلق بودن فعالیت داشتن ادامه دادن
عمل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ] عمل کردن، کارکردن، کارکردنماشین مؤثر واقع شدن جنبیدن فعال بودن فاعل بودن▼
فعال بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت فعال بودن، چابکی، تحرک، آمادۀ عمل بودن سرزندگی، شور، حرارت، عزم زحمت، جنبوجوش، فعالیت، جنبش، بیداری زرنگی، زبروزرنگی انرژی، نیرو، زور، زورمندی حرفه