فضولیکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه دن، دخالت بیجا کردن، بهزور وارد شدن، تعدی کردن، مزاحم شدن، عذاب دادن، دستکاری کردن
دخالت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کردن، فضولی کردن، مزاحم شدن، درمیان آمدن میانجیگری کردن نفاق کردن مداخلهکردن، تعدی کردن، جنگ آغاز کردن
کنجکاویکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود کنجکاویکردن، جویا شدن، جستجوکردن، تحقیق کردن ناخن زدن فضولی کردن بازجویی کردن
پُرکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ، فعالیت زیادی، زیادهروی، دخالت، فضولی، دستی درهر بدوبدو، اشتغال، گرفتاری، مشغولیت
کنجکاویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود یل بهدانش، علاقه، جستجو، بررسی، کاوش، تحقیق، پژوهش، تجسس، تتبع، تفحص، مداقه، تدقیق، خردهبینی، فکر فضولی پیگیری بازجویی، بازپرسی حی
آسیب زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زدن، معیوب کردن، خسارت وارد آوردن آسیب به کسی (چیزی) رساندن، آهنگِ کسی (چیزی) کردن (داشتن)، آهشکسی را گرفتن، بدی کردن خرابکاریکردن، سابوتاژ ک