فریب دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ن، فریفتن، گول زدن، چربزبانی کردن، ازراهبهدر بردن، فاسد کردن، بدآموزی کردن، دامافکندن، دام نهادن، کلاه گذاشتن، کلاه کسیرا برداشتن، کلاهبر
مقعر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کردن، غر کردن، فرورفتگی ایجاد کردن حفر کردن، حفاری کردن، استخراج کردن، گود کردن، تونل زدن، نقبزدن، کندن، گودبرداری کردن کاویدن، کندوکاو کردن، زیرورو
افسون کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ، طلسم کردن، فریفتن، مسحورکردن، بهسوی خود کشاندن، جذب کردن، سِحر کردن، چشم کردن، بدی کسی راخواستن
تقعرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل عر، کاوی، گودی، تورفتگی، فرورفتگی، غرشدگی، انحنا خالی بودن ◄ خلاء جای پا، یادگار حکاکی، کندهکاری دندانه آینۀ مقعر کاو بودن، مقعر بودن
فرهنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ، هنر، ادبیات، زبان تحصیلات، آموزش، سواد، خودآموزی تمدن روشنفکری، فرهیختگی، فرزانگی، دانشپروری تربیت، ادب