فرارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ار، گریز، خلاصی، خروج، هزیمت، عقبنشینی، نقل مکان تراوش، نشت، چکه، دررو، حرکت بهبیرون، صدور رهایی، گریز، خروج، نجات تسکین، طفره، اجتناب ضدحم
فراروانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ، تلهپاتی، ذهنخوانی، روانشناسی، دورآگاهی، غیببینی، شم پاراپسیکولوژیست
وسیلۀ فرارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی لۀ فرار، طناب راه فرار، راه گریز، مفر، بیراهه، خروجاضطراری، خروجی، پناهگاه، تدبیر
مقعر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کردن، غر کردن، فرورفتگی ایجاد کردن حفر کردن، حفاری کردن، استخراج کردن، گود کردن، تونل زدن، نقبزدن، کندن، گودبرداری کردن کاویدن، کندوکاو کردن، زیرورو
تجزیه شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت یه شدن، متلاشیشدن، پوسیدن، پژمردن، پلاسیدن، گندیدن، ازهم پاشیدن، زوال یافتن فروریختن، خراب شدن کثیف کردن بچه کردن زنگ زدن، خورده شدن
تخریب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت دن، ازبیخ و بنبرافکندن، باخاک یکسان کردن، ازآبادی انداختن▼، له کردن، هموارکردن، انداختن فروریختن، سرنگون کردن، وارونه کردن بمب انداختن، شلیککردن، به
تقعرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل عر، کاوی، گودی، تورفتگی، فرورفتگی، غرشدگی، انحنا خالی بودن ◄ خلاء جای پا، یادگار حکاکی، کندهکاری دندانه آینۀ مقعر کاو بودن، مقعر بودن