فرستادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ادن، پست کردن، ارسالکردن روانه کردن، اعزام کردن، گسیلکردن (دادن، داشتن)
بهپیش فرستادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رستادن، پیش فرستادن، مقدمکردن، گذاشتن، پیش راندن، بهجلو راندن، جلو بودن
بیرون فرستادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بیرون دادن، فرستادن، پاشیدن، افشاندن، فشاندن، ریختن، نثار کردن، تکاندن، تکانیدن، تکان دادن، منتشرکردن پرتو افشاندن، افکندن، تشعشع کردن دمیدن، دود
پایین بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ایین بودن، زیر چیزی بودن، زیر بودن، خوابیدن، خزیدن، پایین آوردن فرو-، ◄ پایین آمدن
پایین آمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یین آمدن، پایین افتادن، غرقشدن، ارتفاع کم کردن، فرود آمدن، برزمین نشستن، پیاده شدن غروب کردن باریدن، فرودآمدن یا فرود آوردن چیزی بهطور مداوم زوال ی
بهپیش فرستادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رستادن، پیش فرستادن، مقدمکردن، گذاشتن، پیش راندن، بهجلو راندن، جلو بودن
بیرون فرستادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بیرون دادن، فرستادن، پاشیدن، افشاندن، فشاندن، ریختن، نثار کردن، تکاندن، تکانیدن، تکان دادن، منتشرکردن پرتو افشاندن، افکندن، تشعشع کردن دمیدن، دود
دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی اعطا کردن، فرستادن، منتقل کردن، تسلیم کردن، سپردن، واگذار کردن، دراختیار قرار دادن، تقدیم کردن، عرضه کردن بخشیدن، هبه کردن، احسانکردن قرض دا