فرونشاندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ندن، ستم راندن، سرکوبکردن، خواباندن، خاموش کردن پایمال کردن، در نطفه از بین بردن، تارومار کردن، شکست دادن، درهم کوبیدن تودهنی زدن، دهان کسی را بستن،
ابزار کشاورزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ی، خیش، گاو آهن، شخم‌کن، شن‌کش، شانه‌زن، مازو، کلوخ شکن، بیل، بیلچه، داس تراکتور، خیشه، دیسک، کمباین، هرس، چنگال، شیارکش، آبپاش، بذرپاش، بذرافشا
شخص متکبرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، فرعون، نارسیس، آقابالاسر، اگوتیست، آدم شیک پوش، آدم زرنگ، پرمدعا
برقراری صلحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) راری صلح، فرونشانی جنگ، آشتی، ترک مخاصمه، آتش‌بس، متارکه، خاتمۀ درگیری، تعلیق حالت جنگی استمالت، دلجویی، رفع اختلاف آشتی‌کنان،
سرکوب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ردن، فرونشاندن، ستمراندن (کردن)، فشار آوردن، ظالمانه حکومت کردن، ظلم کردن خلع کردن، بیداد کردن، حق را گرفتن
گاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ارابه، درشکه، ارابۀجنگی، فایتون فرقون، خرك، باركش، چرخ‌دستی کالسکه، گردون عربانه، عرابه، عراده چرخ تخت‌روان، محمل، کجاوه، هودج، عماری تابوت ◄ کفن