فرصتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان امکان، میدان، مجال زمان انجام کاری، موعد، [◄ نوبت 141]، هنگام، موقع، وقت، دَم، بُرهه، لحظه، ، اوان، زمانه مناسبت، قران وضعیتمناسب، گشایش، فرج ◄ خو
فرصت ایجاد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال اد کردن، احتمال را افزایشدادن، میدان دادن، فرصت دادن، میسر کردن، اجازه دادن، دربرداشتن منتظر فرصت بودن، مترصد بودن، درکمین بودن
فرصتطلبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام صتطلب، ابنالوقت، بوقلمون صفت، خائن، مرتد، رذل، دورو دهنبین، منصرف شده، منصرف، انصرافی، دمدمی چاپلوس، چاپلوسانه وظیفهنشناس، نامصمم ول
فراترفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ماورا، دور ازدسترس، خارج از بُرد، فراتراز▼ بیش ازحد طولانی، آزگار، متمادی فزون، بیشازحد، فراوان، وافر، کامل، پُر مازاد، زائد، بازمانده، باقیمانده ع
فراتر رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت راتر رفتن، پا ازگلیم خود بیرونگذاشتن، پریدن، اضافه ماندن، شورشرا درآوردن، پررویی کردن پا ازحدِخود بیرون بردن، پا ازگلیم دراز کردن، پا ازدایره بیرون
فرصت ایجاد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال اد کردن، احتمال را افزایشدادن، میدان دادن، فرصت دادن، میسر کردن، اجازه دادن، دربرداشتن منتظر فرصت بودن، مترصد بودن، درکمین بودن
مجالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه فرصت، فراغت، تفریح، اوقات فراغت، وقت آزاد، تعطیلی، مرخصی، بازنشستگی، بیکاری، عدم فعالیت نبود عجله، آسایش، استراحت سرگرمی، ورزش امکان، میدا
تفریحکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه تفریحکردن، فرصت داشتن، مجالداشتن، گشتن، آهسته رفتن مرخصیرفتن، آسودن، بازنشسته شدن، استعفادادن آفتاب گز کردن، آفتاب چریدن، بیکار بودن، سست
زمانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] زمان، وقت، مدت عرض، اثنا، حین▼ زمان انجام کاری: هنگام، موقع، فرصت زمان معین: عصر، موسم، زمانه، فصل، ترم، ثلث، دوره وقت دقیق، ساعت دقیق گذشت زمان،