فروتنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ی، افتادگی، شکستهنفسی، تواضع، خضوع، انفعال، سادگی، بیتکلفی، انکسار، خشوع تذلل، حقارت فردفروتن، آدم خاکی، درویش
فروتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ن، افتاده، خاضع، حلیم، متواضع، خاشع، افتاده حال، خاکی، درویش
فروتن بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی فروتن بودن، افتاده (خاضع ...)بودن، غرور را زیرپا گذاشتن، افتادگی کردن، حقیر بودن توجه را جلب نکردن، پرهیزگار بودن، مخفیانه کارنیک کردن، اجتن
پیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ، مسن، سالمند، فرتوت، بزرگسال، سالخورده، کهنسال [حالت اسمی (کاملمرد، کاملهزن) شخص پیر، پیرزن 133] ارشد، سنی، جهاندیده، کارآزموده، گرموسردِزمانه د
ناتوانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ناتوانی، بیدفاعی، نارسایی، سستی، ضعف عجز، درماندگی ناشیگری، عدم مهارت کبرسن، کهولت، فرتوتی، پیری معلولیت، قطع نخاع، فلج، ناباروری، سترونی آسیب پذیر
ضعیففرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ف، بی رمق، زار، نزار، نحیف، سست، بیمارگونه، مسکین مانده، درمانده، افتاده، بیچاره، خوار و خفیف، افتان و خیزان ملایم، ظریف، نازک▼ بیعرضه، بیدستوپا،
فروتن بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی فروتن بودن، افتاده (خاضع ...)بودن، غرور را زیرپا گذاشتن، افتادگی کردن، حقیر بودن توجه را جلب نکردن، پرهیزگار بودن، مخفیانه کارنیک کردن، اجتن
مردانگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی جوانمردی، پهلوانی، فتوت، مروت، جرئت، یارا، مردی آزادگی، جوانمردی، بزرگمنشی اصلونسب، نجابت، اصالت، اعتبار رهایی از تعلقاتدنیوی، وارستگی [◄