تجزیه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ه کردن، فاکتور گرفتن، سادهکردن گسیختن، جدا کردن پاشیدن، متفرق کردن بههم ریختن اندیشیدن ذوب کردن، آب کردن
عنصر عددیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد ی، فاکتور، کسر، عددگویا، کسر متعارفی، عدد مخلوط، کسر مرکب مضروب، مقسوم، بخشیاب، مضروبٌفیه، مقسومٌعلیه، بخشی مخرج، مضرب اعشار، اعشار مکرر فاکتور مشت
پیامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط تلگرام، فاکس، نامه، یادداشت، بخشنامه، آفیش، اعلامیه، تراکت، شعار، آگهی تجاری بیانیه، گزارش قطعنامه
ساده کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ه کردن، همگن کردن حذف کردن، فاکتورگرفتن تقلیل دادن بازکردن، گره گشودن، جداکردن منسجم کردن، یکپارچه کردن
شرایطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود رایط، اوضاع، احوال، عوامل، موقعیت، فاکتور ها محیط چارچوب، مفاد جوّ، جوّ حاکم، حالوهوا، فضا، محیط، آسمان، فلک، زمانه وضعیت، جای خاص، جای مشخص، نسبیت