فالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه نشانه، علامت قرعه، پشک، اتفاق فال حافظ، فال قهوه، تارو آمد، آیند، تبرک، اقبال، اوغور (اوقور)، برکت، میمنت، یُمن، شگون، خوشیمنی، خجستگی، فرخ
[فعل] سپری بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان سپری بودن، گذشتن، گذشته بودن، طیشده بودن، دوران خودرا تمام کردن، زمانهاشگذشته بودن
[فعل] نو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان نو کردن، نوسازی کردن، ازنو ساختن، طرحی نو درانداختن، انقلاب کردن تجدید کردن، تازه کردن زنده کردن
[فعل] کهنه بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان کهنه بودن، قدیمی بودن، برافتادن، ازمُد افتادن، کهنه شدن ترک استفاده کردن
فاعلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت کنندۀ کار، کاشف، تولیدکننده مدیر، رئیس ناخدا، خلبان، لکوموتیوران، راننده، اپراتور، عامل
چهرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ار، سیما، عذار، جمال، چهر، عارض، طلعت، وجه، دیدار، لقا، منظر، بَشَره، برورو، تمثال، خلقت، نگار، تصویر، عکس، ریخت، قیافه، سر و وضع، شکل لپ، گونه، بنا
دیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] دیر، گذشته، کار ازکارگذشته بهتأخیرافتاده، معوق، معلق، بلاتکلیف، پادرهوا، مسکوت، متوقف، متوقفشده بدموقع، بیگاه، نابههنگام دیرآینده، کند، سست، ک
زمانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] زمان، وقت، مدت عرض، اثنا، حین▼ زمان انجام کاری: هنگام، موقع، فرصت زمان معین: عصر، موسم، زمانه، فصل، ترم، ثلث، دوره وقت دقیق، ساعت دقیق گذشت زمان،
غیبگویی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه گویی کردن، فال گرفتن، فالگشودن استخاره کردن، خوب آمدن، بد آمدن
فالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه نشانه، علامت قرعه، پشک، اتفاق فال حافظ، فال قهوه، تارو آمد، آیند، تبرک، اقبال، اوغور (اوقور)، برکت، میمنت، یُمن، شگون، خوشیمنی، خجستگی، فرخ