فاصلهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد صله، وقفه، فرجه، فترت، حد فاصل، بادخور، خلال درز، شکاف▼ درنگ آنتراکت، زنگ تفریح، مجال، استراحت فاصلۀ کم، کوتاهی فاصلۀ زیاد، درازی، طول آزادی عمل، دا
فاصله دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] فاصله دادن، ازهم بازکردن، جداکردن شکافتن، چاک دادن، قاچ کردن(دادن)، پاره کردن، بریدن مکثکردن، آسودن
فاصله گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت فاصله گرفتن، دورشدن، کنار کشیدن، عقب کشیدن، پس کشیدن عقب رفتن، پس رفتن، فاصله ایجاد کردن، کنار رفتن کنارهگیری کردن، استعفا دادن منحرف شدن، اجتناب ک
کوتاه [فاصله]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] کوتاه [فاصله]، کم، نزدیک کمارتفاع، پخ، پَست، پایین، یکطبقه، ویلایی مخفف، خلاصه، مختصر، حذف، مخَلّص، منتخب، اجمالی، اختصاری، چکیده بهاختصار کوتو
عدسیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، فاصلۀ کانونی، توانعدسی عدسی همگرا، محدب، واگرا، مقعر، کروی، استوانهای، محدبالطرفین فن ذرهبینی
افق را دیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد را دیدن، دوردست را دیدن، فاصلۀ زیاد را دیدن عمق دید داشتن، دوراندیش بودن، دید عمیق داشتن، آیندهنگر بودن، بصیرت داشتن، باهوش بودن
صدای ناهنجارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی سم] صدای ناهنجار ناهنجاری، ناسازگاری صداها، ناسازی، ناسازگاری، تنافر صداها غوغا، بینظمی فاصلۀ نامطبوع، دیسونانس صدای خارج ازنُت، فالش زوزه، صدا
فاصلهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد صله، وقفه، فرجه، فترت، حد فاصل، بادخور، خلال درز، شکاف▼ درنگ آنتراکت، زنگ تفریح، مجال، استراحت فاصلۀ کم، کوتاهی فاصلۀ زیاد، درازی، طول آزادی عمل، دا