فاسدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ناپاک، فاسق، بدکار، منحرف، مخبط، تباه، بیشرم، حیوانصفت، دیوصفت، وحشی، رذل، گمراه، عیاش، بچهباز
فاسد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات دن، ازراهبهدر کردن، منحرف کردن، بیراه کردن، بهبیراهه کشیدن (کشاندن، انداختن)، بهضلالتکشاندن، بدآموزی کردن، فاسد کردن، بهفساد کشاندن، اغوا کر
کثیف بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ثیف بودن، کثیف شدن، گردگرفتن، کپک زدن، فاسد شدن، تجزیه شدن
زوال یافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زوال یافتن، فرسودن، مستهلک شدن، پوسیدن، کهنه شدن آسیب دیدن، دچار صدمهو گزند شدن، صدمه خوردن، صدمه دیدن، فروریختن، ناقص شدن، معیوب شدن پژمردن،
درحال مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ال مردن، میرنده، محتضر، درحالاحتضار، مردنی، رفتنی، اجلبرگشته، فانی زودگذر پای اعدام، محکوم فاسدشدنی، تجزیهشدنی
فاسد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات دن، ازراهبهدر کردن، منحرف کردن، بیراه کردن، بهبیراهه کشیدن (کشاندن، انداختن)، بهضلالتکشاندن، بدآموزی کردن، فاسد کردن، بهفساد کشاندن، اغوا کر
بهتبهکاری کشاندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کاری کشاندن، فاسد کردن، بهتباهی انداختن، منحرف کردن، وسوسه کردن