همدردیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی مدلی، غمخواری، تسلا، دلداری، تسلیت، تسلی، تسکین سمپاتی، تعاون، مشارکت مراسمترحیم، سوگواری
دردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رد، ناراحتی، زحمت، الم، تألم، رنج تیر، نیش، دردسخت▼ درد زایمان پریشانی، زجر، تعب، سینهسوزی، عذاب، دردِبیدرمان، خونِ دل، فلاکت، رنج زوال دردناک
ترحم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی م کردن، دل سوزاندن، دلسوختن، دل بهحال کسی رحم آمدن، امان دادن، بخشودن، ترحم کردن (آوردن)، بخشیدن همدردی کردن، دلداری دادن، آب بر آتش کس
مراقبتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ت، مواظبت، نظارت، پرستاری، تیمار، کشیک، نگهبانی، دیدهبانی، محافظت، حفاظت تفقد، التفات، توجه، حمایت غمخواری، گوشۀچشم، نگرانی مباشرت
غمگینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی حزین، غصهدار، غمدیده، غمزده، غمناک، سربهگریبان، سردرگریبان، ملول، دلتنگ، ناشاد، اندوهگین، دلشکسته، غمین، غمخور، غمآلود، ماتمزده، غصه