غلیظ کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ] غلیظ کردن، همزدن، کره گرفتن غلیظ شدن، بستن، دلمه شدن، منعقد شدن، متراکم شدن ◄ جامد بودن
مایع غلیظفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ، لعاب، خلط، مخاط، امولسیون، سفیدۀ تخممرغ، آلبومن، مایونز لخته، چرک خامه، سوپ، مخمر، شیره، افشرده (کنسانتره) آدامس
غایبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام غایب، مفقود، ناپدید، غیر مقیم بدون نماینده گریزپا، فراری، گریزان، گریخته غیرموجود مستثنی، بیرونگذاشتهشده، خطخورده، محروم، مستثنی نایاب، کمیاب
غایب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام بودن، شرکت نکردن، حضورنداشتن دور ماندن، دور بودن، دوری کردن جایش خالی بودن حضور نیافتن، غایب شدن، بیرون آمدن، ترک کردن، غیبت کردن، نرفتن ناپدید
غلیظ کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ] غلیظ کردن، همزدن، کره گرفتن غلیظ شدن، بستن، دلمه شدن، منعقد شدن، متراکم شدن ◄ جامد بودن
منسجمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت سجم، همبسته، متمرکز، یکپارچه، یکتکه، یکتخته، یکدست نیمهمایع، غلیظ، چگال استوار، محکم مقاوم، صلب سفت، سخت مستدل، منطقی الصاقی، مرتب سازمانیافته،
سَر رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بهبیرون جریانیافتن، سرریز شدن، فوران کردن، غلیان کردن، جوشیدن، بالا زدن اشک ریختن
نیمهمایعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی یع، آبگونه، لزج، لیز، غلیظ، چسبناک، چسبنده، ویسکوز، مخاطی، مخاطدار، بُرهبُره، لختهلخته