غل وزنجیر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام نجیر کردن، زنجیر کردن، دستبندزدن، بخو کردن (زدن)
غلطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ، نادرست، اشتباه، ناراست، خطا، باطل، ناروا، ناصواب مغلوط غلط دستوری دروغین، غیرواقعی، غیرموجود
غلط دستوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] غلط دستوری، غلط گفتاری، دستورزبان غلط غلط مصطلح، خطا غلط املایی اشتباه لفظی، اشتباه لپی
تصویر غلط دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] تصویر غلط دادن، بدآموزی کردن، بدشکل کردن اغراق کردن بدگوییکردن جعل کردن
منبسط کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ردن، بزرگ کردن، بسطدادن، متورم کردن، پُف کردن، باد کردن بالا بردن کشیدن، دراز کردن رویهم گذاشتن، جمع کردن وسعت بخشیدن، توسعه دادن، گسترش دادن، زیاد
لاف زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی دن، بالیدن، رجز خواندن، نازیدن، منم کردن، آماس کردن، الدرم[و]بلدرم کردن، ال کردن و بل کردن (اله کردن وبله کردن)، کرکری خواندن، یللی خواندن ف
مبالغهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال مبالغه، دست بالا گرفتن، بزرگنمایی، خوشبینی غلو، گزافه، اغراق افراط، زیادهروی، عدم اعتدال گزافهگویی، رجزخوانی، لافزنی چاپلوسی خودبزرگبی
ناجور بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ودن، نابجا به کاربردن، ناجور انتخاب کردن، غلط انتخاب کردن، درجای نامناسب بهکار بردن، بد بودن برای کسی افتضاح شدن، ناجور شدن، نداشتن سنخیت یاازدست
متفاوت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه وت کردن، نامشابه کردن، بهشکلدیگر آوردن تمیز دادن عوض کردن، تغییر دادن، تبدیل کردن تصویر غلط دادن بههم ریختن، بدشکل کردن استتار کردن، ریاکارانه پو