غصبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات دستگرفتن، کسب، سلب، به‌دست گرفتن قدرت، کسب قدرت، فرض حق، تصرف عدوانی، تعدی، تجاوز، تطاول، دست‌درازی، خلع ید، پا ازگلیم خود فرا نهادن ظلم، ستم ◄
غاصبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات غاصب، دیکتاتور، متقلب، متجاوز، متعدی، متصرف، کلاهبردار استثمارگر، بهره‌کش، زالو، زالوصفت، خونخوار، بیرحم مستبد، ظالم
مصادرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی غصب، غارت، سلب مالکیت، خلع تصرف، بازداشت ملک، تصرفعدوانی اشغال، تملیک، مالکیت تسخیر
تصرفکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی دن، غصب کردن، بالا کشیدن، مصادره کردن، اشغالکردن، ارث پدر (بابای) خودرا خواستن صاحب شدن، صاحب بودن به‌زورگرفتن، به‌زور ستاندن، برای خود بردا
تصرفشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ده، غصبی، اشغالی، مسخَر، تسخیرشده مصادره‌شده متصرفه، متصرفی بدون مجوز، غیرقانونی
حق نداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات نداشتن، به‌دست گرفتن، غصبکردن، دزدیدن، تعدی کردن، پااز گلیم خود فرا نهادن، مورد ظلم قراردادن
قدرت را در دست گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام در دست گرفتن، زمام امور را در دست گرفتن، برتخت سلطنت نشستن، تاج پادشاهی را برسر نهادن، تصدیکاری را به‌عهده گرفتن، غصب کردن، کودتا کردن