غذافرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت اک، پوف، بهبه، خوردنی، خورش، آذوقه، بار، اطعمه، اغذیه، ارزاق، مائده جیره، جیرۀ غذایی طعمه حاضری▼
علم غذافرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ذا، گاسترونومی، فنآشپزی، خوشمزگی آشپز، طباخ، آشپزباشی، قهوهچی، چایچی آشپزی، پختوپز▼
ابطالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال ان، بطلان چیزیراثابت کردن، تکذیب، اثبات خلاف چیزی، سلب، برهان خُلف، اثبات اشتباه، رد نظر، تخطئه، نقض، نسخ، ایجاب، ردّ، محکومیت عدم قبول،
درخدمت بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) دمت بودن، خدمت کردن پرستاری کردن، تیمار کردن، درمان کردن مادری کردن غذادردهان گذاشتن، غذا دادن
طلبیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام یدن، ادعا کردن اصرار کردن، پافشاری کردن مصادره کردن سفارش دادن، نیاز داشتن، طلب کردن، خواستن، مطالبه کردن احضارکردن سفارش غذا دادن، اُر
شکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی شکار چارپا (شکاربزرگ)، ماهیگیری، شکار پرندگان مراحلشکار چارپا: کولهکش، باد چاق کردن، دید، دوربین کشیدن، پاک کردن، تیراندازی، کولکردن، پوست ک