غافلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ، بیاحتياط، بیفكر، بیدقت، بیتوجه، بیاعتنا، حواسپرت، سرگرم، سبکسر لاابالی، بىمبالات، بىقيد، لاقید، وظیفهنشناس ندانمکار، فر
شخص غافل [حالتاسمی]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ص غافل [حالتاسمی] آدم گریزپای ازجانگذشته بیعار، شخص تنبل [حالت صفتی ◄غافل▼]
نمایشدهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط دهنده، غرفهدار، صاحبغرفه، صاحب نمایشگاه آگهیدهنده ارائهکننده
اتاق (اطاق)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام طاق)، حجره، غرفه، دفتر، سالن، هال اتاق خواب، حجله، خوابگاه، شبستان کابین، اتاق فرمان، کاکپیت اتاق استراحت اتاق پذیرایی، اتاق نشیمن، میهمانخانه،
خانۀ کوچکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام لبۀ حقیرانه، زاغه، آلونک، بیغوله، چادر، اتاقک، باجه، دکه، کیوسک▼، پناه، انکس، غرفه، حجره، اتاق، کارگاه پیشخوان کاراوان کابین، کوپه پناهگاه، جان
ورزش باستانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ستانی، ورزش زورخانه، چوگان، شکار، تیراندازی، اسب تازی فنونزورخانه، شیرینکاری، شلنگ، شاطری، زورگری، چرخ زدن، کباده کشیدن، تکپر، تکچرخ وسائل