تصفیه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ه کردن، تقطیر کردن، پالودن جدا کردن، غربال کردن، صاف کردن زدودن
جاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی جریاندار، روان، ساری، سیلآسا، غران، خروشان، جوشان، مواج، متموج، بارانی زمزمهکنان متحرک، باز [فعلی، الزامآور، قانونی، رعایتکننده، ]
حبابدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی حبابدار، گازدار، جوشان، متخلخل، کفکرده غران، خروشان و جوشان
تمیز دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود تمیز دادن، فرق گذاشتن، تفاوتگذاشتن، تشخیص دادن غربال کردن، سواکردن، جدا کردن، گلچین کردن، دستچین کردن