غیراجتماعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی عی، عبوس [ترشرو 893]، ضد اجتماعی، خارجی، خانهنشین، خصمانه، کمحرف خجالتی بدبدرقه بیتفاوت اسرارآمیز
غیراجتماعی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی غیراجتماعی بودن، تنهایی را دوستداشتن، درخلوت نشستن، اجتناب کردن، گوشه عزلت اختیار کردن
غیراجتماعی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی غیراجتماعی بودن، تنهایی را دوستداشتن، درخلوت نشستن، اجتناب کردن، گوشه عزلت اختیار کردن
مغایرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه غیر، دیگر، ضد، عکس، سوا، مباین، متغایر، خلاف، متضاد، مانعةالجمع، متفاوت علیه، مخالف، متضاد، ناسازگار غلط، منفی طرفدیگر، مقابل متقابل غیره، جز آن،
خلاف قانون بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات لاف قانون بودن، غیر قانونیت، اشکالقانونی، کار خلاف قانون، کار خلاف قاعده، محرمات رأی غلط، سوءقضاوت، عدم تشخیص بیقاعدگی، بینظمی، هرجومرج، بطلا
مغایرتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ] مغایرت، دیگر بودن، فرق غیر، دیگر، دیگری، غیره، جز آن، جز او فرق، تمایز، تفاوت، فقدان ارتباط مخالفت، ضدیت تضاد، اثر متقابل تصادف، برخورد ناسازگاری