غالب آمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت دن، جا انداختن (خود)، قدرت را بهدست گرفتن، کنترل کردن، کنترل را بهدست گرفتن، درچنگ خود داشتن
غایبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام غایب، مفقود، ناپدید، غیر مقیم بدون نماینده گریزپا، فراری، گریزان، گریخته غیرموجود مستثنی، بیرونگذاشتهشده، خطخورده، محروم، مستثنی نایاب، کمیاب
غایب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام بودن، شرکت نکردن، حضورنداشتن دور ماندن، دور بودن، دوری کردن جایش خالی بودن حضور نیافتن، غایب شدن، بیرون آمدن، ترک کردن، غیبت کردن، نرفتن ناپدید
غاصبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات غاصب، دیکتاتور، متقلب، متجاوز، متعدی، متصرف، کلاهبردار استثمارگر، بهرهکش، زالو، زالوصفت، خونخوار، بیرحم مستبد، ظالم
غایب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام بودن، شرکت نکردن، حضورنداشتن دور ماندن، دور بودن، دوری کردن جایش خالی بودن حضور نیافتن، غایب شدن، بیرون آمدن، ترک کردن، غیبت کردن، نرفتن ناپدید
اهمال کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات دن، وظیفه بجا نیاوردن، لاابالی بودن، خواب ماندن، کوتاهی کردن، شکست خوردن، طفره رفتن، غایب بودن، سرپیچی کردن، شوریدن، بیوفایی کردن، مانع شدن، جد
گریختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی فرار کردن، جَستن، رَستن، رهیدن، رهایی جستن، خلاص شدن، نجات یافتن، از خطر جستن، آزاد شدن، اجتناب کردن، خودرا رها کردن، آرام شدن رمیدن، آزاد شد
ناپدید شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ] ناپدید شدن، گم شدن، مفقود شدن آب شدن (و بهزمین فرورفتن)، جلوۀ خودراازدست دادن، کمرنگ شدن، پریدن، رنگ باختن گذرا بودن پخش بودن، متفرق شدن غیب
فعلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان لی، جاری، کنونی، موجود، معاصر، امروزی، متجدد حاضر حاکم، غالب، نافذ، فراگیر، درگردش رایج، شایع، متداول، مُد روز، مرسوم ساری، حی و حاضر، درجریان متأخر