عیبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی شائبه، شایبه، نقیصه، خدشه، علت، کمبود، نامیزانی تَرَک، مو، خَش، خراش، ساییدگی، خوردگی، شکاف لکه، لک، رنگ، چرک ننگ، چیز زشت جراحت، آسیب، صدمه،
عقبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ت، پس، پی، زبر، ظَهر، خلف، ماورا، دنبال، دنباله، عقبه، تک، دُم پسزمینه، زمینه، بکگراوند پُشتِ کوه پُشتِ سر، پشت گردن، پَس گردن انتها پشتبند، دنبا
عقب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد قب بودن، پشتسرکسی بودن، بهدنبالآمدن، از پشت آمدن، ازپی آمدن، دنبال کردن پی گرفتن، تعقیب کردن عقب ماندن، آهسته رفتن پشت چیزی بودن
عقب راندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) دن، پس زدن، دفع کردن، دور کردن، ازخود راندن، رد کردن
عجیب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی دن، شک ایجاد کردن، افسون کردن، تأثیر قوی گذاشتن، متعجب کردن، گیج کردن آفتاب ازمغرب درآمدن
معیوب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی عیوب کردن، صدمه زدن، خدشه دارکردن، لکه دار کردن، آسیب زدن، ازشکل طبیعی خارج کردن بدنام کردن ◄رسوا کردن ناقص کردن، شکستن، بریدن، پاره کردن، خ
بعیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال عید، نامحتمل، دور، مشکوک، نامعین، غیرمنتظره نامسموع، ناپذیرفتنی نادر
دور (فراتر)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] دور (فراتر)، فاصلهدار، بعید راه دور، ازراه دور، دوربرد محیطی، پایانی، نهایی دورتر، آنسوتر، فراتر، عقب دورترین، منتهاالیه، اقصا (اقصی) خارج ازدید،
تسلیم شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) تسلیم شدن، سپردن، واگذار کردن، تفویض کردن، ازدست دادن زیر اخیه رفتن، دراختیار کسی بودن، پر انداختن تن بهقضادادن، تسلیم تقدیر ش
بهتعویق انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ویق انداختن، عقب انداختن، بهتأخیر انداختن، وقت مجلس را گرفتن ممانعت ایجاد کردن، راه را مسدود کردن، ایجاد مانع کردن، سد راهشدن، کارشکنی کردن، امروز