صوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ] صوری، ظاهری، بهانهای متعذر، دارای عذروبهانه، عذرآورنده، موجهنما، حقبهجانب بهبهانۀ، ظاهرا ًبرای، بهاسمِ بهانهگیر، ایرادگیر، اشکا
لایهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد غشاء، قشر، فیلم، غلاف، چینه، پوسته، رگه، لا، درز، رگ ورقه، نازُکه، صفحه▼ سکو، عرشه، کف، طبقه، اشکوب فلس، پوست لایی آبطلا، آبنقره، آب-، لاک، لعاب،
حالت افقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد م] حالت افقی، افقی بودن چیز افقی: افق، خط افق، سمت، صفحه، دشت، گستره، سطح دریا، سفرۀ آبهای زیرزمینی سکو، عرشه، تراز سفره همواری، مستقیم دراز کشیدن،
صندلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ت، نیمکت، مبل، سریر، تختِ طاووس، تخت سلطنت، محل جلوس ویلچر، صندلی چرخدار اریکه، اورنگ، گاه منبر، مسند، مقام، عرش کرسی، پشتی، مخدّه جا، جای مبلمان، ک
کشاورزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رزی، زراعت، فلاحی، فلاحت، کشت، زرع، مزرعهداری، بهزراعی، اصلاح نژاد باغداری، درختکاری، جنگلداری، باغبانی، گلکاری، مرتعداری، چایکاری دیمکاری، د