عارضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ض، عین، شیء، پدیده، محسوسات، عرض، شکل، امتداد ظاهر، نقش، صورت، بیرون غیرباطنی بودن، عارضی بودن، خارجی بودن، عینیت متعالی بودن، ماورا بودن، برتری دیگ
عارضیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود عارضی، عرضی، خارجی، بیگانه، بیرونی [مجرد] ازبیرون بهدستآمده، اکتسابی، کاشتهشده، القاشده، تلقین شده متعالی، مافوق، برتر ظاهری، بیرونی [فضا] کمکی،
عارضی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود عارضی بودن، خارجی بودن، غیرباطنی بودن، بیرون بودن، متعلق نبودن متعالی بودن، برتر بودن ازبیرون آمدن، تعلقگرفتن، افزوده شدن، اضافه شدن
عارففرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب سالک، راهرو، رهرو، عاشق پوینده، جوینده صوفی، متصوف، پشمینهپوش، مرید پیر، مراد، مرشد، شیخ، قطب، هدهد مغان مرد حق، اهل طریقت غوث
چیز زشتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی زشت، ننگ، لکه منظرۀزشت، محله پست آدم زشت، هیولا، ناقصالخلقه، عفریت
ناسزاها: احمقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ادان، خَر، بیشعور، بیمقدار، نفهم، بدچشم، علیهاللعنه، علیهماللعنه، ازگل، بیشرف، پدرسوخته، بیهمهچیز، پدرسگ، بدبخت ورپریده عفریت، عف
عارضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ض، عین، شیء، پدیده، محسوسات، عرض، شکل، امتداد ظاهر، نقش، صورت، بیرون غیرباطنی بودن، عارضی بودن، خارجی بودن، عینیت متعالی بودن، ماورا بودن، برتری دیگ
عارضیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود عارضی، عرضی، خارجی، بیگانه، بیرونی [مجرد] ازبیرون بهدستآمده، اکتسابی، کاشتهشده، القاشده، تلقین شده متعالی، مافوق، برتر ظاهری، بیرونی [فضا] کمکی،