عادلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات منصف، باانصاف، درست، پرهیزگار دادگر، دادگستر، عدالتگستر، معدلتپرور، عدالتخواه، عدلگستر، عدالتپرور، مساواتخواه صادق، شریف واقعبین، حقیقتب
عادل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات داد گستردن، انصافداشتن، منصفانه عمل کردن، باانصاف بودن، بهیک چشم نگاه کردن، بهنظر مساوات دیدن، صادق بودن، جانب حق را گرفتن، حق را بهحقدار دا
عادت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام کردن، اُخت شدن، خوگرفتن آبدیده شدن، تجربه پیدا کردن، استخوان خردکردن، پیراهن پاره کردن
عادتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام عادت، آشنایی، اعتیاد، قلق سنت، رسم، عرف▼ انس، الفت استفاده، مصرف، استعمال، استخدام، کاربرد مدام، رواج، ترویج ◄عادت دادن▼، شیوع معتاد پات
عادت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام دادن، کارآموزی، آموزش ترویج، انتشار، بسط، اشاعه، پراکندن، تداول، رواج، کاربرد، عمومیت، شیوع آشنا کردن، مأنوس کردن، آموخته کردن کسی (چیزی
تفرقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رق، پراکندگی، شکست، انکسار، پاشیدگی، پاش، پاشیدن پخش، پراکنش، انتشار، نشر، سرایت، واگرایی اوراق شدن، تجزیه تشعشع، گسیل انفجار، شکافت نیروی خارج ازمرک
عدلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، انصاف، قسط، حق، عدالت، دادگستری فریادرسی، اصلاحات، رفرم گرایی ترازوی عدل، میزان، قانونیت انسانیت، پایبندیبهاصول اخلاقی، انصاف، بیطرفی معدلت
برابریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت رابری، تساوی، مقدار یکسان، درجۀ یکسان، همطرازی▼، تعادل▼ تراز، همسطحی، سربهسری، صافی (صاف بودن)، افقی، مستقیم (همواری) یکنواختی، یکشکلی، سنخیت، ه
آزادیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ادی، حُرّیت، حقوحقوق، اختیارات، معافیت، امان، استقلال▼ اختیار پسند، گزینش، خیار، انتخاب خلاصی، رهایی، نجات، فراغت، دوری، خلاص، استخلاص
صلاحیت قضاییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ت قضایی، اختیار قانونی، حققضاوت، رسمیت، اهلیت، حیطۀ کار، حوزۀ قضایی، منطقۀ نفوذ، حاکمیت، حکمرانی تشکیلات قضایی، دادگستری، قوۀ قضاییه، دیوان عدال