فروکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، فروبردن، داخل کردن، وارد کردن، جای دادن، چکش زدن، میخ کوبیدن، کوبیدن درمایع فروبردن، درآب گذاشتن، زیر آب کردن، غوطه دادن، غوطهورساختن، غرق کر
گذر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت گذر کردن، گذشتن، رد شدن، عبورکردن، گشت زدن حرکت کردن تجاوز کردن، بهزور وارد شدن منحرف شدن
انتقالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت انتقال، حمل، حرکت، انتقال اسبابکشی، اثاثکشی، نقلمکان عبور و مرور، گذر اعزام، ارسال▼ اخراج تحرکات، انتقالات، انتقال نیرو تحویل، انتقالملک
گذارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر نتقال، گذر، تحول، حرکت، حرکت ازیک مرحله بهمرحلۀ دیگر مرحلۀ تبدیل، عبور، عبور نصفالنهاری، تحویل، اعتدال، حرکت وضعی، سالتحویل سن بلوغ اجزای پروسه: