عبادت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب یایش کردن، نمازگزاردن، ذکر کردن، تسبیح انداختن، احیا گرفتن (داشتن)، طاعت بهجا آوردن، بهجاآوردن، برپاداشتن، اقامه کردن، گزاردن، فرایض دینی را ادا ک
عارضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ض، عین، شیء، پدیده، محسوسات، عرض، شکل، امتداد ظاهر، نقش، صورت، بیرون غیرباطنی بودن، عارضی بودن، خارجی بودن، عینیت متعالی بودن، ماورا بودن، برتری دیگ
عادت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام کردن، اُخت شدن، خوگرفتن آبدیده شدن، تجربه پیدا کردن، استخوان خردکردن، پیراهن پاره کردن
عادتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام عادت، آشنایی، اعتیاد، قلق سنت، رسم، عرف▼ انس، الفت استفاده، مصرف، استعمال، استخدام، کاربرد مدام، رواج، ترویج ◄عادت دادن▼، شیوع معتاد پات
عادت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام دادن، کارآموزی، آموزش ترویج، انتشار، بسط، اشاعه، پراکندن، تداول، رواج، کاربرد، عمومیت، شیوع آشنا کردن، مأنوس کردن، آموخته کردن کسی (چیزی
آبوتابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه طنطنه، قلمبهنویسی، اغراق، عبارتپردازی، غلو، مبالغه، زیادهروی
طولوتفصیلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه اضه، اطاله، اطالۀکلام، زباندرازی، اطالۀ زبان (لسان)، زیادهگویی، پُرگویی، اِطناب، بسط، اشباع، درازنویسی، عبارتپردازی
کلمهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه لغت، واژه، لفظ، ترکیب، اصطلاح، عبارت، کلام، جمله، سخن اَعلام، اسامی خاص، واژۀ فنی، ترم، نام علمی، نام نامآوا، صدایحیو
جملهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه جمله، پاراگراف، عبارت، اصطلاح فرمول، فرمول ریاضی، کلیشه ضربالمثل، اصل کلام، سخن، نوشته، متن پیشینه سطر، بند جملۀ معتر
سخنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه سخن، گفتار، کلام، گویش، قوۀ ناطقه ادا، اعلام شفاهی، بیان، بیان مطلب، بیان مقصود، افادۀ مرام، بهزبان آوردن، ایراد، عرض