عاشقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی یدا، دیوانه، بیمار، شیفته، مسحور، مفتون، خاطرخواه، به وجد درآمده، سرمست عشق، افسون شده بیدل، زردروی، آجوداغ، آغوداغ، عشقی، هوایی، سین
عاشق بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی بودن، عشق باختن، ازعشقمردن، مردن عاشق شدن، بهدامافتادن، شیدا شدن، اظهار عشق کردن زردروی بودن، بیدل بودن
[فعل] عمیق بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد عمیق بودن، عمق داشتن، ژرفبودن، تَه نداشتن، گود بودن، دهان باز کردن بهعمق بردن، پایین آوردن
شخص عاشقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی نون، فرهاد، وامق، بیژن، خسرو، رامین، رومئو، دوست، خواستگار، شوهر زلیخا بلبل، شمع حاجیت
رویه انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد یه انداختن، رویه کشیدن، آستر کردن (چسباندن، کشیدن،دادن)، عایق کردن، پوشاندن
سودبردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی دن، پولدار شدن، بُردن، بانکرا زدن، هم ازآخور و هم ازتوبره خوردن بهره بردن، سود کردن، خوردن، استفاده کردن عاید کردن
دل ربودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ق انگیختن، بذرمحبت پاشیدن، عاشق خود کردن، میل ایجاد کردن، برافروختن، به هیجان آوردن، جادوگری کردن، جذب کردن، انگیختن، نوازش کردن طنازی ک
منتج شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت شدن، برآمدن، مشتق شدن، آمدن، پیدایش یافتن، ناشی شدن، نشئت گرفتن (یافتن)، برخاستن، سرچشمه گرفتن، آبخوردن از جایی بیرون آمدن، صادر شدن، پیدا شدن، ظاهر
عاشق بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی بودن، عشق باختن، ازعشقمردن، مردن عاشق شدن، بهدامافتادن، شیدا شدن، اظهار عشق کردن زردروی بودن، بیدل بودن