عاملفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ت] عامل، فاعل عملی، کاربردی کارآ، مؤثر فعال، مشغول کار حرکت دهنده، اثرگذارنده، کننده، پرتوافکن، انجامدهنده، فرماندهنده متوجه، رویکننده -آور ، -ان
عاملفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه دستگاه، اپراتور، راننده، گرداننده، عنصر، مأمور، مباشر، پیشکار، گماشته، دستنشانده، اجیر، مزدور، بازیگر، اجراکننده، انجامدهنده، وسیله بودن
عامل مرگومیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت سم] عامل مرگومیر عزرائیل، ملکالموت، هادملذات، مرگ بید، زنگ، خوره، آفَت خورنده، اسید زهر بلایای طبیعی، ویرانی، زلزله، آتش، سیل، طوفان، مایۀ هلاک، و
عامل آزمایشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ، میزان، معیار، استاندارد، ملاک، ، عیار، محک، مُعَرف، اندیکاتور مترولوژی، واحد شمارش ◄ واحد وسیلۀ اندازهگیری، وسیلۀ سنجش، ابزارسنجش
عادلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات منصف، باانصاف، درست، پرهیزگار دادگر، دادگستر، عدالتگستر، معدلتپرور، عدالتخواه، عدلگستر، عدالتپرور، مساواتخواه صادق، شریف واقعبین، حقیقتب
عمل ریاضیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد اضی، علامت، علائم ریاضی، مثبت، منفی عملگر، نمادگذاری چهار عمل اصلی، جمع، علاوه، اضافه، تفریق، منها، ضرب، تقسیم، بخش، توان، جذر معادله، آنالیز، ریشه
مادیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام ی، طبیعی، مجسم، عینی، ابژکتیو، فیزیکی، ملموس، لمسشدنی، محسوس، متشکل، تناور، دارای پیکر، دارای جوهر، اصلی جنسی اتمی ازته
ایدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکلگیری عقاید؛ عام ایده، تصور، فکر، خیال، اندیشه نومنون، عقیده، نظر، زعم، آرا اندیشۀ تجریدی، مفهومی، تجرید، انتزاع نمونۀ اصلی، الگو، سرمشق، مثل افلاطونی،
اسیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی وهر، سرکه، آبلیمو، آبغوره، جوهر لیمو اسیدنیتریک(سولفوریک، اَسِتیک، سیتریک، لاکتیک، کربنیک، فُرمیک) عامل مرگومیر
کارگاهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه محل کار، استودیو، آتلیه، مؤسسه، دفتر، اتاق مطالعه، اتاق کار، آزمایشگاه، ایستگاه، محضر، دفترخانه کارخانه، شهرک صنعتی اداره، ادارهجات، ادار