عادت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام کردن، اُخت شدن، خوگرفتن آبدیده شدن، تجربه پیدا کردن، استخوان خردکردن، پیراهن پاره کردن
عادتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام عادت، آشنایی، اعتیاد، قلق سنت، رسم، عرف▼ انس، الفت استفاده، مصرف، استعمال، استخدام، کاربرد مدام، رواج، ترویج ◄عادت دادن▼، شیوع معتاد پات
عادت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام دادن، کارآموزی، آموزش ترویج، انتشار، بسط، اشاعه، پراکندن، تداول، رواج، کاربرد، عمومیت، شیوع آشنا کردن، مأنوس کردن، آموخته کردن کسی (چیزی
عابدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب زخوان، مأموم، مقتدی، عامل، عبادتکننده، عبادتپیشه، متعبد، نمازگزار، باتقوا، احترامگذار، ملتمس، زاهد، دیندار
آیندهنگریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه آیندهنگری، عاقبتاندیشی، مآلاندیشی، دوراندیشی، انتظار پیشبینی، غیبگویی برنامهریزی ◄ برنامه بصیرت، احتیاط، آمادگی آخربینی، عاقبتنگری، ع
صرفهجوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی یی، عقل معاش، عاقبتاندیشی، امساک، اعتدال، میانهروی، احتیاط، خانهداری، پسانداز، مضایقه، اقتصاد، اقتصادی بودن مبلغ پسانداز، اندوخته، رقم
احتیاطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی یاط، حزم، ملاحظه، هوشیاری، محابا، پروا، محکمکاری، دقت تردید، دودلی، ترس پختگی، زیرکی، عاقبتاندیشی، مآل اندیشی، دوراندیشی، آیندهنگری غریزۀ
نتیجه ندادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ندادن، عاقبت نداشتن، آخروعاقبت نداشتن، فرجام نداشتن، بهمقصد نرسیدن نافرجام ماندن، عقیم ماندن، بههدف نرسیدن (نخوردن)، نقش برآب شدن، بیهوده بود
آخرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، پایان▲ سرانجام، عاقبت، فرجام، نتیجه، اختتام، کامل بودن اجل، مرگ آخرت، قیامت، محشر ◄ معاد [◄ اصول دین 973]، تقدیر آخرالزمان، آینده